۰۱:۱۸
پنجشنبه ۲۳ بهمن ۹۹
✯شروع زندگی
قصه شروع شد؛ از جایی!
که در شهریوری خوابهای خدا
سانحهی افتادنم بر زمان
باعث شد تا زمین
در سوت خندههای کشدارش
اشکهایم را...
چون خطی بیهوده بکشد
بر پایانی که ناپیدا بود
نمیدانم دقیق، در کجای این
صفحهی ناخوانده
زندگی، باورپذیر حس نکرد
دردهایم را
مرا با چند نقطه
رسانده به انتها
رها نمود ...
در دوراهی ممتد شک و یقین
تا شروع و سرانجامم
حول یک نقطهی سیاه
در گردش باشد
★صمیم ع اسمعیلی