۰۳:۴۲
شنبه ۲۷ دی ۹۹
با کوله باری ماتم، رسیدی تو غریبه
بر اشک آیینهها، چکیدی تو غریبه
هم داغ لاله بر دل، هم دیده نالهی دشت
آوای حزن باران، شنیدی تو غریبه
عمری به پای امید، نشستی تا سایه رفت
از روشنی بریدی، خمیــدی تو غریبه
با قاصدک نگفتی، از حال این انتظار
از شب این جدایی، پریدی تو غریبه
شکستی پیش اشکهات، زانو زدی نشستی
تو باور لب درد، شهیـدی تو غریبه
از دست سرد یادت، آخر عصـا هم شکست
از چشم پر پینهات، رهیدی تو غریبه
★صمیم ع اسمعیلی